آنجا که نباید آدم هارا به حال خودشان رها کنید
"رها" مى کنید..
و آنجایى ک باید آزادشان بگذارید گیر سه پیچ مى دهید که حالش را بهتر کنید..
مگر خودش نمى داند که فکر کردن به فلانى بى فایده است؟!
حتماً شما باید بگویید که بى خیال گذشته اش شود!؟
مگر خودش خبر ندارد که فلانى براى همیشه فراموشش کرده؟؟
حتماً باید نمکتان را بین زخمهایش بریزید..
حالش با زخم زبانتان جا نمى آید..
جانش در جیب فلانى جا مانده..
روحش به روح فلانى گیر کرده..
خودش مى داند که جان و روحش را برده اند..
گوشزد نکنید
جوان است
میمیرد
کار دستتان مى دهدها..