پروژه های دانشجویی

پروژه های دانشجویی مهندسی معماری و کامپیوتر IT

پروژه های دانشجویی

پروژه های دانشجویی مهندسی معماری و کامپیوتر IT

محبوبم!

محبوبم!
اگر نسبت به معاشرت های تو با این و آن، حساسیت دارم، معنی  اش لزوما این نیست که به تو مشکوکم. دلیلش این است که همجنس های محترم خودم را بهتر از تو می شناسم!
شما مردها اگر قرار باشد مخ کسی را بزنید، همان اول کار دست تان رو می شود. این لو رفتن یا به هوش ما زن ها ربط دارد، یا به بی دست و پایی خودتان، اما به هر حال، چیزی برای پنهان کردن وجود ندارد. شما مردها همان ابتدا نشان می دهید دنبال چه چیز هستید، اگه روی خوش ببینید ادامه می دهید، اگر نه می روید سراغ نفر بعدی .... دم تان هم گرم. اصلا سلامت روانی را شما دارید.
همجنس های من اما ... فغان!
ممکن است تو را در میان یک جمع به نام خانوادگی خطاب کنند و در میان جمع دیگر، به اسم کوچک. ممکن است جلوی کسانی فحش ات بدهند و جلوی کسان دیگر، مجیزت را بگویند. ممکن است گاهی برادرشان باشی، گاهی دوست خوب شان، گاهی همکار محترم شان و گاهی بهانه ی عشوه های خرکی شان وقت گفتن لفظ ِ «عزیزم».
من به تو شک ندارم جان دلم . مسأله ی من، مسأله ای زنانه است که ابدا «خودمانی» نیست.

امشب مرو...

[ Photo ]
امشب از پیش من شیفته دل دور مرو
نور چشم منی، ای چشم مرا نور،مرو

دیگری از نظرم گر برود باکی نیست
تو، که معشوقی و محبوبی و منظور، مرو

#اوحدی

ما دو تن مغرور


ما دو تن مغرور
هر دو از هم دور
وای در من تاب دوری نیست
ای خیالت خاطر من را نوازش بار
بیش از این در من صبوری نیست

#حمید_مصدق

ﻣﻦ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﯾﻢ

ﻣﻦ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﯾﻢ
ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ بین‌مان ﻧﯿﺴﺖ. ﺗﻘﺮﯾﺒﺎً ﻫﯿﭻ ﺣﺮﻓﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﻤﯽﺯﻧﯿﻢ. ﺳﺮﺩ ﻭ ﺑﯽ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺟﺪﺍ شویم.
ﭼﻨﺪﯼ ﭘﯿﺶ ﯾﮏ ﭘﯿﺎﻣﮏ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﻭ ﭘﺮ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﺮﺍﯾﺶ فرستادم. ﯾﮏ ﭘﺎﺳﺦ ﭘﺮ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻣﮏ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺩﺍﺩ.
ﮔﻔﺖ: «ﺗﻮ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﺣﺮﻑ ﻣﯽﺯﻧﯽ!» ﻭ ﻣﻦ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﭘﺎﺳﺨﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﺍﻭ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﭘﺎﺳﺨﻢ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻣﻦ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ و ﺑﺎﺯ ﺍﻭ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ..
" اﺻﻼً ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽﮐﺮﺩﻡ ﻫﻤﺴﺮﻡ بلد باشد ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺪ ﻣﺤﺒﺖآﻣﯿﺰ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﺪ "

ﮔﺎﻫﯽ آﻧﻘﺪﺭ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﯽﺯﻧﯿﻢ که ﻣﻦ ﯾﺎﺩﻡ ﻣﯽﺭﻭﺩ آن سوی ﺧﻂ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺍﺳﺖ.

ﺣﺎﻻ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ به ظاهر ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﺷﺪﻩﺍیم آﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﻭ ﺑﺸﻨﺎﺳﺪ.
ﺣﺘﯽ ﮔﻔﺖ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺟﺪﺍ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﺎﺵ می‌شد ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ.
آﺩﻣﻬﺎﯼ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ؛
ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ، ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻢ ﻣﯽﻣﯿﺮﯾﻢ، ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺍﺯ ﻫﻢ ﻟﺒﺮﯾﺰ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ، ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺩﻣﺎﻧﯿﻢ، ﻫﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﯽﺩﺍﻧﯽ

مث پتکی بود که یهو خور

مث پتکی بود که یهو خورد تو سرم سرم گیج رفت اشکها که ناخواسته سرازیر شدن جلوی دیدم رو تار کرد دستام شروع کرد به لرزیدن زانوهام تا خورد و همونجا کنار پیاده رو نشستم تو این سه سال بهترین زن ممکن براش بودم همه کار کردم همونجور که اون میخواست رفتار می‌کردم، قیافمم که خودش همیشه تعریف می‌کرد، میگفت خیلی خوشگلی پس چرا این کارو کرد؟
کی بود اون دختره که تو خیابون دستشو گرفته بود؟
دیگه نمی‌خوام ببینمش فقط کاش جواب این سوالمو بفهمم که کم بودم براش؟ این دوستمون بیست و پنج ساله ست سوالی تکراری که این روزها زیاد می‌شنوم او گریه می‌کند و می‌پرسد تقصیر من چیست؟
این سوال را همین امروز یکی دیگه هم از من پرسید نامزدش یا بعبارتی دوست دخترش بعد از دو سال بی هیچ دلیلی رابطه را یک طرفه کات کرده و رفته است ، جواب آسان است وقتی کسی خیانت می‌کند یا بی دلیل رابطه را رها می‌کند یا حرف از طلاق می‌زند، مشکل از ما نیست ذهن ما یک خطای شناختی دارد که در این خطا ما اتفاقات بیرونی را به خودمان نسبت می‌دهیم حتما من مشکلی داشته‌ام، خوب نبوده ام، کم گذاشتم و ولی حقیقت این است که در اکثر مواقع شریک ما تعهد لازم را نداشته، تنوع طلب یا ضعیف بوده است اعتماد به نفستان را از دست ندهید، خودتان را مقصر ندانید، برای خودتان دادگاه درونی تشکیل ندهید و برای گناه دیگری، خودتان را مجازات نکنید،و سعی کنید با آرامش این مشکل را حل کنید ...