پروژه های دانشجویی

پروژه های دانشجویی مهندسی معماری و کامپیوتر IT

پروژه های دانشجویی

پروژه های دانشجویی مهندسی معماری و کامپیوتر IT

حواستان باشد به مخاطب خاص زندگی‌تان ...

حواستان باشد
به مخاطب خاص زندگی‌تان
آنهایی که شما را هر طور هستید
قبول کرده‌اند
همانهایی که با هر مشکل شما کنار می‌آیند
دوستتان دارند
زمان+بی‌توجهی
اگر دست بدست هم بدهند
دیگر هیچوقت
فرصت برای جبران نخواهید داشت
تصمیم بگیریم
بله از همین امشب
برای یکبار
غرورمان را نبینیم
صدای خودخواهی هایمان را صامت کنیم
و برای آدمِ دنیایمان بنویسیم
چقدر دوستش داریم
چقد وجودمان به وجودش بسته است
بیایید یک شب خوشبخت بخوابیم
بیایید یک شب خوابِ رسیدن به یار را ببینیم
از خودتان شروع کنید...
شاید شما دلیلِ "بخیر" شدنِ شبِ یک نفر گوشه ی این دنیا باشید

همه ما گره‌های زیادی داریم.

همه ما گره‌های زیادی داریم. گره‌هایی‌ که نه باز می‌‌شوند و نه فراموش. گره‌هایی‌ که در روح و جسم و جان ما جریان دارند. گاهی‌ در رگ‌های قلبمان رسوب می‌‌کنند، گاهی‌ روی نبض مان تند تند می‌‌زنند، گاهی‌ نفسمان را بند می‌‌آورند و هر از گاهی‌ هم چنگال‌هایشان را تیز می‌‌کنند و به شکلِ بغضی مسموم، گلوگاهمان را می‌‌فشارند.گره‌هایی‌ که با ما زندگی‌ میکنند، با ما نفس می‌‌کشند و هنگام خواب بالای سر ما می‌‌نشینند، مبادا در عالم رویا فراموششان کنیم.
بیائید دست از جنگ با گره‌هایمان برداریم. اینها همان گره‌هایی‌ هستند که روزی برای ما عزیز بوده اند و امروز خفیف. همان گره‌هایی‌ که روزی مایه آرامش ما بوده اند و امروز دلیلِ آشفتگی‌ ما. همان گره‌هایی‌ که روزی حسِ خوبِ خوبِ خوشبختی‌ را برای ما زنده کرده اند و امروز تنها و تنها یادآور ناکامی و رنجش قلب‌های ما هستند. بیائید با گره‌های خود به احترام لحظه‌های خوشِ گذشته آشتی‌ کنیم. بیاید کاری به کار درست یا اشتباه بودن گره‌هایمان نداشته باشیم. آنها را به عنوانِ بخشی از زندگی‌ خود بپذیریم و دوستشان داشته باشیم. به خاطر داشته باشیم تا زمانی‌ که با گره‌های خودتان در جنگ باشیم، زندگی‌ هامان طوفانی و درونمان در تلاطم است. هر چه خشم و دلگیری ما بیشتر باشد، گره‌ها سریع تر در رگ‌ها می‌‌چرخند و بیشتر زخم می‌‌زنند.
بیائید همین امروز، گره‌ها را در آغوش بکشیم. اهمیتِ بودن آنها را تایید کنیم. از پیامی که برای زندگی‌ ما آورده اند سپاسگزاری کنیم. بگذ اریم گره‌هایمان آرام بگیرند. بگذ اریم پس از سالیانِ تلخ, گرد و غبارِ این جنگِ نابرابر بخوابد. بگذ اریم قلب مان تنها به مهر بتپد، نبض‌ها آرام بزنند و جز در هوای صلح و دوستی نفس نکشیم. به خاطر بسپاریم قرار نیست گره ها را فراموش کنیم. قرار نیست از آنها خداحافظی کنیم. قرار است دستِ گره‌های زندگی‌ را بفشاریم و با آنها آشتی‌ کنیم.

قدرتمند ترین موجودات جهان دخترهای عاشقند!

قدرتمند ترین موجودات جهان دخترهای عاشقند! خیال نکنید دختر اگر عاشق شود ضعیف میشود!
ما دخترها عاشق که میشویم، مادر هم میشویم! یاد میگیریم چطور باید از پسربچه ای که روزگار دستمان سپرده مراقبت کنیم!
یاد میگیریم چطور کم توقع و صبور هی بزرگ تر شویم و کمتر گلایه کنیم و بیشتر مهر بورزیم!
پای یک نفر که به زندگی مان باز شود هر روز به انگیزه ی همان یک نفر مدل مو و آرایش جدید یاد میگیریم و هربار لباس های زیباتر از بار قبل را میخریم اما چون به امضای نزده ی مان پای تعهد این رابطه خیلی معتقدیم روز به روز محجوب تر هم میشویم و یاد میگیریم چطور راه برویم و حرف بزنیم و رفتار کنیم که کسی فکرش درگیر ما نشود!
ما دخترها عاشق اگر شویم اندازه مادرهایمان زیبا و مهربان میشویم و اندازه ی پدرهایمان محکم و قوی!
چون حال رابطه مان اگر خراب شود، تنها کسی که از پس مداوای دردهای عشق برمیاید خود ماییم!
ما دخترها پرستار رابطه ایم انگار! شاید هم مادر رابطه چون باید حواسمان به همه چیز باشد!
ما دخترهای عاشق زن ترین زنهای عالم و مردترین مردهای جهانیم!
و تنها انتظاری که می رود اینست که ما را بشناسید، دست کممان نگیرید، رویمان حساب کنید و قدر دان بودنمان باشید!
ما را با دخترهایی که ادای ما را درمیاورند اشتباه نگیرید لطفن!

مانگ_میرزایی

عشقت رو که ازت بگیرن عاقل نمیشی ، دیوونه میشی


دوم سوم دبیرستان بودم که پسر عموم شورش کرد ، میخواست دوماد بشه ، اما همه باهاش مخالف بودن ، میگفتن این عاشق معشوقیا ازدواجشون آخر عاقبت نداره ، تهش طلاق و طلاق کاریه
حرفش شده بود حرف همه ی فامیل ، وسط همه ی این تفاسیری که می شد یکی میگفت اینو باید دور سر بچرخوننش ، هی این پا و اون پا کنن ، وعده سر خرمن بدن تا فکر دختره از سرش بیفته ، یکم که بزرگ تر بشه عاقل تر بشه فکرش از سرش میفته اونوقت دیگه خودش میاد میگه نمیخوام ، با خودم میگفتم مگه میشه فکرش از سرش بیفته ؟ خب وقتی میخوادش همیشه میخوادش یه پسر بیست ساله مگه عاقل نیست که هنوز بشینن تا عاقل بشه
از سعید اصرار از خانواده ش انکار تا بالاخره شد همون چیزی که اون خانمه میگفت ، اصن انگار نه انگار که این سعید همون سعیده ، انگار نه انگار که یه روزی عاشق یکی بوده
همه ی این ماجرای تجربه نشده ، برام یه چیز سنگین و مبهم بود ، مبهم بود تا چهل سالگی خودم تا الان که میبینم مجردم ، نه دیگه عاشق کسی هستم ، و نه حتی دوس دارم که عاشق کسی بشم ، حالا میفهمم اون خانمه چی میگفت ، حرفاش درست بود ، نسخه ای که می پیچید خیلی خوب جواب می داد ، اما یه جا رو اشتباه میکرد
اینکه آدم بزرگ میشه ، عاقل میشه که عشق از سرش می پره
نمی دونست آدم که بزرگ میشه ، همه ی احساسش له میشه همه ی دوست داشتنش
اون خانمه نمی دونست
نمیدونست عشقت رو که ازت بگیرن عاقل نمیشی ، دیوونه میشی .
.
مسعود_ممیزالاشجار .

حواستان باشد

حواستان باشد
به مخاطب خاص زندگی‌تان
آنهایی که شما را هر طور هستید
قبول کرده‌اند
همانهایی که با هر مشکل شما کنار می‌آیند
دوستتان دارند
زمان+بی‌توجهی
اگر دست بدست هم بدهند
دیگر هیچوقت
فرصت برای جبران نخواهید داشت
 تصمیم بگیریم
بله از همین امشب
برای یکبار
غرورمان را نبینیم
صدای خودخواهی هایمان را صامت کنیم
و برای آدمِ دنیایمان بنویسیم
چقدر دوستش داریم
چقد وجودمان به وجودش بسته است
بیایید یک شب خوشبخت بخوابیم
بیایید یک شب خوابِ رسیدن به یار را ببینیم
از خودتان شروع کنید...
شاید شما دلیلِ "بخیر" شدنِ شبِ یک نفر گوشه ی این دنیا باشید...